عاشیق یا آشیق کیست
تاکنون در کشور ما «عاشیق ها» به گونه ای شایسته شناسانده نشده اند. «عاشیق» در بسیاری از کتابها و مقالات با تعابیر نادرست و نارسایی چون «نوازندهء دوره گرد» و «خواننده دوره گرد آذربایجانی» معرفی میشود، حال آنکه عاشیق، هنرمندی است که در شاعری، آهنگسازی، نوازندگی، خوانندگی و داستانسرایی استادی دارد. عاشیق میتواند فی البداهه در هر یک از این زمینه ها هنرنمایی کند. ابزار موسیقی عاشیق، نوعی ساز زهی هفت تار است که امروزه با نام «ساز» شناخته میشود. عاشیق نمونه برجسته هنرمندی مردمی است که نه تنها در آیینهای گوناگون با ساز و سخنش در میان مردم حضور مییابد، بلکه در مبارزه ها و خیزشهای حق جویانه نیز به تشویق مردم میپردازد. در کتاب دده قورقود-کهنترین اثر مکتوب ادبیات آذربایجان-عاشیق با نام «اوزان» [Ozan]حضور دارد. دده قورقود که حکیم و دانای ترکان غز است،خود بزرگترین «اوزان»قوم است و عنوان«دده»[ dada ]بیانگر همین پایهء هنری-اجتماعی اوست.
بسیاری «عاشیق» را شکل آذربایجانی کلمه «عاشیق» میدانند.امّا محمد حسن تهماسب مینویسد: «ریشهء عاشیق (آشیق) واژهء آش است که دیگر در ترکی امروزین به کار نمیرود.مصدر آشیلاماق[ asilamag ](تلقین کردن،تزریق کردن)از همین ریشه،هنوز هم مستعمل است.»1
بر پایه نظر این پژوهشگر جمهوری آذربایجان،کلمهء«آشوله» [ asula ]که در زبان ترکی ازبکی به معنای ترانه و آهنگ است (نیز«آشوله چی»[ asulaci ]به معنای خواننده)با واژهء «عاشیق»(آشیق)همریشه است2. در مراحی از تاریخ، عاشیقها با نامهایی چون وارساق، ایشیق، اوزان و یا نشاق شناخته میشده اند. برخی از پژوهشگران پس از مطالعه و بررسی نامهای دیرین «عاشیق»، به این نتیجه رسیده اند که عاشیق برگرفته از کلمه ترکی «ایشیق» (به معنای روشنایی) است. در داستان حماسی «کور اوغلو» میخوانیم:
کورا وغلو دئر من عاشیقام عاشیق دئییلم،ایشیغام
asiq dayilim isiqam kor oqlu deyir man asiqam
کور اوغلو گوید:من عاشیقم، عاشیق نه،که ایشیق.
عاشیق به نامهای دیگر در میان اقوام مختلف ترک حضور دارد.
در ترکمن صحرا و جمهوری ترکمنستان «باغشی» [ baqsi ]و در ازبکستان «باخشی» [ baxsi ]یا «جیرچی» [ jirci ] نامیده میشود.امّا در کشور ترکیه نیز با نامی که در ایران و جمهوری آذربایجان بدان شناخته میشود معروف است (البته به گویش استانبولی): «عاشیک» [ asik ].
امّا واقعیت انکارناپذیر آنکه هنر عاشیقی در هیچ نقطهای از جهان به اندازه ایران و قفقاز اصالت خود را حفظ نکرده است. عاشیق در میان ایل و قبیله اش احترام بسیاری دارد. مردم ساز و سخن او را مقدّس میشمارند و بزرگ میدارند. در کتاب دده قورقود و منظومه ها و داستانها عاشیقی، این قداست در هاله ای از افسانه بیان میشود. در گذشته، عاشیقها هنر خود را یک الهام آسمانی میدانستند و افراد ناشایست را راهی به جرگه آنان نبود. «عاشیق علعسگر» (1821-1926 م.) ویژگیهای بایسته عاشیق را چنین برمیشمارد:
عاشیق اولوب ترک وطن اولانین ازل باشدان پر کمالی گره کدیر
او توروب دور ماقدا ادبین بیله معرفت علمیندن دولو گره کدیر
آنکه عاشیق میشود و زاد بومش را ترک میگوید،
باید از ازل اهل کمال باشد و آدابدان؛
و از دانش و معرفت سرشار.
خلقه حقیقتدن مطلب قاندیرا، شیطانی اؤلدوره،نفسی یاندیرا،
ائل ایچینده پاک او تو را،پاک دو را دالیسینجا خوش صدالی گره کدیر
(به تصویر صفحه مراجعه شود) حقایق را به مردم بفهماند،
شیطان را از میان بردارد و نفس را بسوزاند.
در میان مردم به پاکی و نیکنامی شناخته شود،
و…خوش صدا باشد.
چنین عاشیقی را «حق عاشیقی» (عاشیق حق یا عاشق حق؟) میگفته اند.ساز و سخن «حق عاشیقی» معجزه آفرین بوده است. به خواست وی درناها در آسمان از پرواز باز می ایستاده اند، غل و زنجیرهای دلیران گرفتار باز میشد و…
در داستانهایی چون اصلی و کرم، عالی خان و پری، عاشیق غریب و شاه صنم، شعر عاشیقی پویاترین گونهء شعر شفاعی ترکی است. با آنکه انواع دیگ شعر شفاهی تکی اکنون فقط در حوزهء پژوهشهای فولکورشناسی بررسی میشوند، اما شعر عاشیقی همچنان با توان و تحرکی بسزا در جامعه حضور دارد و حتی شعر رسمی نیز از آن تأثیر گرفته است؛ به طوری که بیشترین نمونه ها شعر معاصر ترکی در قالبهای شعر عاشیقی سروده میشود.
گرچه آنان که ادبیات شفاهی -بویژه شعرها- را به یادگار گذاشته اند برای ما نشناسند، امّا نام سرایندگان بیشتر شعرهای عاشیقی بر اکنونیان معلوم است. شاید دلایل اصلی آن آوردن تخلص عاشیق در مصراع پایانی شعر و حضور هنری عاشیق در جامعه باشد. عاشیق فقط سرایندهء شعر نبوده، بلکه تا پایان عمر شعرهایش را با ساز خود برای مردم اجرا میکرده است. این حضور مداوم باعث میشد آوازهء عاشیق همراه شعرش دهان به دهان و سینه به سینه بگردد و در یادها ماندگار شود. گرچه نام آفرینندگان شعر عاشیقی از گذشته های دور در یاد تاریخ مانده است و گرچه برخی از شاعران کلاسیک نیز در قالبهای شعر عاشیقی سخن سرایی کرده اند، امّا نباید در اینکه شعر عاشیقی شاخهای از شعر شفاهی است، تردید کرد. اشعار عاشیقی، که اینک به صورت کتاب با ذکر نام سراینده انتشار یافته اند،اغلب سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و تا روزگار ما به حیات خود ادامه داده است. شعر عاشیقی، مانند انواع دیگر ادبیات شفاهی در جریان انتقال سینه به سینه، مسیر طبیعی تکامل را طی کرده و در گذر زمان صیقل و جلا یافته است. راز لطافت و تازگی این نوع شعر در همین نکته است. به دیگر سخن: شعر عاشیقی متناسب با حال و هوای جوامع انسانی در ادوار مختلف دگرگون شده و همگام و هماهنگ با زمان به پیش تاخته است. از این رو هنوز همساز و سخن عاشیق،فرّ و شکوه دیرینهاش را داراست.
همانگونه که پیشتر اشارت رفت،شعر عاشیقی در انحصار عاشیقها نماند و به تدریج حوزهء نفوذ آن گسترش یافت؛ به گونهای که بسیاری از شاعران کلاسیک و معاصر بدین سبک و سیاق شعر گفتهاند.
از متقدمان، شاعران بزرگی چون یونس امره، قاضی برهان الدین، احمد یسوی، سید عماد الدین نسیمی، شاه اسماعیل صفوی (خطایی) و سید ابو القاسم نباتی، آثاری به شیوهء شعر عاشیقی دارند.
درخشانترین دورهء تاریخی شعر عاشیقی، دورهء سلطنت شاه اسماعیل صفوی است. توجه شاه اسماعیل صفوی (متخلص به خطایی) به گسترش شعر و ادب ترکی، باعث شد شعر عاشیقی که از نظر موسیقی و زبان اصالت بیشتری داشت، متداول شود. این اصالت پیامد زبانی ساده، روشن و در عین حال زیبا و وزنی هیجانی است.
در دورههای بعد، توجه به شعر عاشیقی شکل جدیدترین به خود گرفت. نباید فراموش کنیم که درخشش شعر معاصر آذربایجان (بویژه در جمهوری آذربایجان) در پی رویکرد شاعران این سامان به کالبد شعر عاشیقی -بویژه گرایلی- بود.شعر عاشیقی برخلاف شعر رسمی کلاسیک ترکی که در دایرهء مضامینی عشقی و عرفانی محدود مانده بود، از تنوع و توسّع موضوعی فراوانی برخوردار بود.موضوعهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی، عرفانی، عاشقانه، حکمی و اخلاقی همواره مورد توجه عاشیقهای ژرفاندیش و نازک خیال بود.
شعر عاشیقی به انواع مختلف تقسیم شده است. البته این تقسیم بندی معیار واحدی ندارد.گزینش بعضی از گونه ها بر اساس وزن و قالب، بعضی بر اساس به کارگیری نوعی صنعت بدیعی و برخی دیگر به لحاظ مضمون و محتواست. البته تداخل گونه ها در این تقسیم بندی گزیرناپذیر خواهد بود.
1.گرایلی[ garayli ]
این نوع شعر،سه تا پنج بند (یا بیشتر)دارد و هر بند از چهار مصراع هشت هجایی تشکیل میشود.در بند اول فقط مصراعهای دوم و چهارم هم قافیه است و در بندهای بعدی قافیهء مصراعهای اول،دوم و سوم یکی است و مصراعهای چهارم هر بند با مصراع دوم و چهارم بند نخست هم قافیه است.در ضمن مصراع چهارم بندها معمولا حکم مصرع ترکیب یا ترجیع را دارد و به گرایلی شکل ترکیب بند یا ترجیع بند میدهد. گرایلی از نظر موسیقایی روانترین و رقصانترین وزن را دارد.
از گونه های گرایلی میتوان به جیغالی، ساللاما، نقراتلی، مروت، الف لام، قایتارما و دیل دؤنمز اشاره کرد. (پرداختن به انواع فرعی، نیازمند پژوهشی گسترده تر است و در مقالهای چند صفحهای نمیگنجد.)
یک گرایلی از داستان حماسی«کوراوغلو»:
قیر آتیم کیشنه ییب گیرر،
آتیلار میدان باشینا.
قیلینچ چکیب دلیلریم.
اود الر دوشمان باشینا.
«قرهآت»من شیهه کشان
وارد میدان میشود
پهلوانان تیغ از نیام برمیکشند
و بر سر دشمن شراره میبارند.
گر گیریشسم چالها چالا،
قوش قورخودان قاناد سالار [ر]،
چکیب اوچردارام قالا،
بگ، پاشا، سلطان باشینا.
اگر پای در میدان بگذارم،
پرندگان از بیم،پر و بال فرو میریزند.
دژها و قلعهها را
بر سر خان و پادشاه و سلطان ویران میکنم.
یاخشی أر،یاخشی آت مینر،
اورتادا گؤسترر هنر،
آتیلاندا نیزه شش پر،
فالدیرار قالخان باشینا3.
قهرمان خوب،بر اسب خوب سوار میشود
و در عرصهء نبر هنر خویش را مینمایاند.
و در برابر نیزهها و تیرهای شش پر
سپر بر سر میگیرد.
2.قوشما[ qosma ]
قوشما رایجترین گونهء شعر عاشیقی است و همچون گرایلی سه بند یا بیشتر دارد و شیوهء قافیه بندی آن معمولا همانند گرایلی است؛ اما مصراعهای آن یازده هجایی است. قوشما نیز انواع گوناگونی چون قوشا یارپاق (دو برگه)، گوللو (گلدار)، مستزاد و آیاقلی (پادار) دارد. نمونه ای از قوشا یارپاق، از عاشیق عزیز شهنازی:
ای وطن! قونیواندا ازلدن منی، بسله دین ایستکلی آنالار کیمی،
قان آغلارام سندن دو شسم ایراغا، آنادان آیریلان بالالار کیمی.
ای وطن از ازل مرا در بر خویش پروردی
-همچون مادری مهربان-
دور از تو از چشمهایم خون خواهد بارید
-همچون کودکی دور از مادر-.
من سنه اؤلادام،سن منه آنا،
قویمارام قونیونا بایقوشلار قونا.
خائینی،قولدورو بویارام قانا
داغلارا،آچیلمیش لالالار کیمی.
من فرزند توام،تو مادر من،
نمیگذارم بومان بر سینهات بنشینند.
متجاوزان را به خون میکشم.
چون آلالههای کوهستان.
یوردوم قوجاماندیر،وطنیم تمیز
«عزیز»م آییق دیر یا تماز اؤلکه میز
اوجادیر،یاد اللر یئتیشمز هرگز
گؤیره اوجالان قالالار کیمی4.
بوم و بری کهن دارم و میهنی پاک
من«عزیز»م،سرزمین هماره بیدار
سرزمینم چنان در اوج، که دست بیگانهای بدان نمیرسد
-چون دژهای سر به فلک کشیده.-
«قوشا یارپاق قوشما»،اینک به پرکاربردترین قالب شعر آذربایجان تبدیل شده است. این قوشما، چهار پاره ای است که مصراع اول آن با سوم هم قافیه است و مصراع دوم آن با چهارم.
3.تجنیس
همانگونه که از نامش پیداست، در این نوع شعر که بیش از
سه بند است، قافیه ها از جناس برخوردارند. تجنیس اوج مهارت و استادی عاشیق به شمار میآید.اگرچه تجنیس گونهای از شعر عاشیقی شناخته میشود،امّا در واقع آرایهای بدیعی است که گاه درقالبهای دیگر شعر عاشیقی هم نمود مییابد،با این تفاوت که در اینجا صنعت جناس در قافیه ها میآید. قربانی، خسته قاسم، عاشیق عالی، عاشیق علعسگر، ملا جمعه و حسین بوزالقانلی از استادان بنام این نوع شعرند.جیغالی، آیا قلی، دوداق دگمز و حرف اوستو از گونه های تجنیس به شمار میرود.
در تجنیس زیر،کلمهء «یابی» در مصراع چهارم هر سه بند قافیه است، امّا در بند نخست به معنای «میفشاند» است،در بند دوم به معنای «تابستانش» و در بند سوم به معنای «کمانش». اگر قافیهء «یایی» را همراه ردیف آن (نور) در نظر آوریم، کلمهء «یایینیر» (میگریزد-در اینجا) در مصراع دم بند یک نیز در دایرهء جناس ره خواهد یافت.افزون بر این، در قافیه های سه مصراع اول بند دو، صنعت جناس به کار رفته است؛مصراع اول: همدردی (همدردش)، مصراع دوم: هم دردی (هم درد را)، مصراع سوم: همدردی (همدرد را). و در قافیه های سه مصراع اول بند سوم نیز،مصراع اول: یاراتار (-یارادار، یعنی میآفریند)، یارآتار (یار ترک میگوید)، یارآتار (یار میاندازد،…پرتاب میکند) جناس دارد. تجنیس زیر،سرودهء خسته قاسم است:
بیر گؤزه لین جمالینا مایلم،
نه مدّت دیر گؤزهل مندن یایینیر.
من قوربانام آغ اوزونده او خالا،
زنخدانین شعله گاهی یایی نور.
شیفتهء جمال زیبارویی هستم،
که سالهاست از من میگریزد.
فدای آن خالش بر چهرهء سفید.
و شعله گاه زنخدانش که نور میافشاند.
خسته کؤنلوم یار بسله میش،همدردی،
درد بیلمزه دئمک اولماز هم دردی،
بیرایگیدین یاخشی اولسا همدردی،
قیشی نوردور،یازی نوردور،یایی نور.
دل دردمندم برای خود همدردی آفریدهست
با کسی که درد را نمیفهمد نتوان شرح درد گفت
دلیری که همدرد خوبی دارد
زمستانش نور است،بهارش نور،تابستانش نور.
«خسته قاسم»بولز گینی یاراتار،
چتین گونده،چتین سنی یار آتار،
اوزچئویرسه،مژگان او خون یار آتار،
الی نور دور،اوخو نور دور،یایی نور5.
«خسته قاسم»این سرود را ساز میکند
در روز سخت یار تو را تنها نگذارد
اگر روی برگرداند،تیر از مژه اندازد
دستش نور است،تیرش نور،کمانش نور.
4.استاد نامه
استاد نامه ها شامل پند و اندرزهایی در بی اعتباری دنیاست. نخستین نمونه های استاد نامه را میتوان در کتاب دده قورقود یافت. «دده قوقورد» پیش از دعای پایانی هر داستان، استاد نامهء کوتاهی میآورد. استاد نامه های دده قورقود فرق چندانی با یکدیگر ندارند.
هانی دئدیگیم بگ،ارنلر؛ دنیا منیم دیر دئینلر؟
اجل گلدی یئر گیزلتدی، فانی دنیا کیمه قالدی؟
گلیملی-گئدیملی دنیا، سون اوجو اؤلوملو دنیا،
ان نهایت،اوزون یاشین سونو اؤلوم،آخری آیریلیق6!
کجا رفتند آن بزرگان و دلیران…؟
همانان که دنیا را از آن خویش میپنداشتند.
اجل فرا رسید و زمین پنهانشان کرد.
دنیای فانی برای چه کسی باقی مانده است؟
دنیای پر رفت و آمد
دنیایی که جز مرگ پایانی ندارد.
سرانجام،عمر دراز را هم
مرگ پایان است و…جدایی.
امروزه استاد نامه همچون براعت استهلال پیش از نقل داستانهای عاشقانه بیان میشود.
5.دئییشمه[ deyisma ]
دئییشمه یا مناظره نوعی شعر است که شکل سؤال و جواب یا گفتوگو دارد. تفاوت دئییشمه با صنعت سؤال و جواب (در بدیع) آن است که در دئییشمه نام گوینده یا کلمهء «گفت» در متن شعر نمیآید، بلکه به طور جدا و خارج از وزن و معنای شعر، بالای هر بند میآید. در دئییشمه بند اول از زبان یک عاشیق یا شخصیت داستانی است و بند دوم از زبان طرف مقابل، و این شکل یکی در میان ادامه مییابد. از مناظرهء «عالی خان» و «پری خانم»:
عالی خان:
سحر-سحر بیر اوو چیخدی قارشیما کؤنول سئودی سنین کیمی مارالی
اوزون ماه تابان،جمالین گونش ائله بیلدیم یئرین،گؤیون قرالی
سحر گاه به شکاری برخوردم و به آهویی چون تو دل سپردم
رخت ماه تابان،آفتاب رخشان گویی زمین و آسمان تیره و تار شد
پری خانم:
باشینا دؤندویوم آی جوان اوغلان کؤنلوم درد الیندن اولوب یارالی
گئجه-گوندوز من ائیله رم آه و زار گلمه ییر،صبریمن اصلا قرالی7
من به فدایت!
دلم زخمپوش درد است
روز و شب در آه و فغانم
روز و شب در آه و فغانم
دیگر صبر و قرار از کف دادهام.
6.مخمّس
هر بند «مخمّس» از پنج مصراع 16 هجایی تشکیل میشود. برای آنکه مصراعها زمان اجرا نفسگیر نباشد، معمولا هر مصراع به دو بخش تقسیم میشود و بدینسان هر بند به جای پنج مصراع، ده مصراع دارد. «ملاّ جمعه» بزرگترین استاد مخمّس است:
ناگاهان گؤردو گؤزوم سن تکی انسانی پری؟
حوریسن،ملکه سن جنتین غلمانی پری
یارالا مرهمیسن دردلرین درمانی پری
گؤزللر سرداریسان محبور بلارین خانی پری
شاه کیمی تاختا چیخیب ائدرسن دیوانی پری8.
ناگاه نگاهم به تو افتاد
و انسانی چون تو را دیدم ای پری!
تو فرشتهای آیا یا حوری بهشتی،ای پری؟
مرهم زخمهایم درمان دردهایم تویی،ای پری!
پادشاه خوبان شاه دلبران تویی،ای پری!
چون پادشاه بر اورنگ سلطنت میکنی ای پری!
7.وجود نامه
در «وجود نامه» شرح مراحل خلقت و زندگی انسان به رشتهء نظم کشیده میشود. بیشتر یازده هجای است (مانند قوشما) و گاه در وزن گرایلی هم سروده میشود. اینک پارههایی از یک وجود نامه از خویلو وارتان:
…بیر یاشیندا بیر خیلی جه ایرییدیم یاش یاریمدا دؤرد آیاقلی یئریدیم
کیلیمده،حصیرده،قیچیم سورو دوم. نه اؤیوده باخدیم،نه یالوارانا9…
در یک سا لگی کمی بزرگ شدم
در یک و نیم سالگی چهار دست و پا راه رفتم
خود را روی گلیم و حصیر کشیدم
نه به پند و نصیحت گوش میدادم نه به التماس…
-دیوانی قدمت بیشتری دارد و هر بند دیوانی چهار مصراع پانزده هجایی است (گاه با تقسیم مصراعها،8 مصراع میشود). یک بند از دیوانی «قرآن بیزیم» (قرآن از آن ماست) سرودهء «خسته قاسم»:
ابتدادن روز ازل ایلقار و ایمان بیزیم
دین بیزیمدیر،مذهب بیزیم یول بیزیم،ارکان بیزیم.
اسلامیده،شرط اولونموش نازل قرآن بیزیم.
رهنمادی،راه حقّه رسول یزدان بیزیم10!
از روز ازل
9.تصنیف
در «تصنیف» هر بند از چهار مصراع پنج هجایی تشکیل میشود (و گاه از پنج مصراع چهار هجایی). تصنیفها زبانی ساده و شیرین دارند. شمار بندها در این نوع شعر آزاد است. بنگرید به این تصنیف یونس امره شاعر و عارف سدهء هشتم هجری:
قدیم یای اولدو باغریم ضای اولدو
ایشیم وای اولدو عشقین الیندن
*
دینله زاریمی وئردیم سریمی
آتدیم عاریمی عشقین الیندن11.
قدم کمان شد
جگرم خون شد
کارم اندوه و آه شد
از دست عشق
*
مویههایم را بشنو
سر خویش در باختهام
از ننگ و نام در گذشتهام
از دست عشق…
10.قیفیل بند[ qiflband ]
«قیفیل بند» یا«باغلاما» [ baqlama ] همان لغز یا معمای منظوم است که عاشیق در مجالس برای حاضران و یا در مناظره برای عاشیقی دیگر میخواند و پاسخ میخواهد؛ مانند لغز «سماور» از عاشیق عزیز شهنازی:
باشینا قویدوراز بولوردان تاجی،
کیمسه یه باش ایمک یوخ احتیاجی،
گدا،سلطان-اهمی اونون محتاجی،
«عزیزم»کیم بیلسه من اونا قوربان12.
بر سرش تاج بلورین نهاده
نیازمند نیست تا پیش کسی سر خم کند
همه-چه گدا و چه سلطان-محتاج اویند
«عزیز»!هر که پاسخ را بداند،من فدای او!
11.حربه-زوربا
«حربه-زوربا» (تهدید و ترغیب) در حقیقت نوعی دئییشمه است که در آن عاشیقها ضمن مناظره، یکدیگر را تهدید میکنند. «حربه-زوربا» یادآور رجزخوانیهای میدان نبرد است. نمونهای از حربه زورباها،میان لزگی احمد (از عاشیقهای داغستان) و خسته قاسم:
*لزگی احمد:
اوزاق ائللردن گلیبسن
چوخ کج خیالا دولوبسان
احمده دچار اولوبسان
قاچارسان ایرانا بالله
از دیاری دور آمدهای
با خیالی کژ در سر،
در چنگ احمد گرفتار شدهای
باللّه به ایران خواهی گریخت
*خسته قاسم:
قاسیمام گلدیم ایراندان،
چو خلارین سالمیشام جاندان،
هامیسین گئچیرتدیم ساندان
بیهوده خیالین نه دیر13؟
قاسسم از ایران آمدهام
بسا عاشیقها را از نفس انداختهام
همه را از دم تیغ ساز گذراندهام
چه خیال بیهودهات در سر است!
***
شعر عاشیقی به عنوان یکی از شاخه های شعر بومی آذربایجان، از چنان گستردگی برخوردار است که در چند صفحه نمیتوان به گونهای شایسته بدان پرداخت.با آوردن پارههایی از اشعار دو عاشیق معاصر ایران،این مقاله را به پایان میبریم:
عاشیق قشم جعفری:
سینیق کؤنوللرین قلبینی هؤردو
مطلب ایسته یه نین مرادین وئردی
آللاهین اذنیله معراجدا گؤردو
محمد المصطفی نی گؤزلرین14 دلهای شکسته را مرهم نهادند
آرزومندان را به کام رساندند
و در شب معراج-به اذن خدا- حضرت محمد مصطفی(ص)را دیدند
-چشمانت.
@عاشیق علی فیض اللهی وحید:
سسین گلدی دده قورقود
اولدون منه آرخا-اومود
سینم اوستن اؤتدو بولود
گؤزلریمدن سئل آتلاندی
آرزولاریم قاناد لاندی15
صدایت را شنیدم،دده قورقود!
حامّی و امید من شدی.
ابرها از روی سینهام گذشتند،
و آرزوهایم به پرواز درآمدند.
@پانوشتها:
1-2-آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی،پ.افندی؛باکو،معارف،1992، ص 237[به الفای کریل].
3.کوراوغلی؛بیتا،بینا،ص 157[به الفبای فارسی].
4.بوتور پاقلی یام،شهنازی:تبریز،نشر فرهنگ،1369،ص 130.
5.اثر لری،خسته قاسم،به کوشش:حسین سیّاحتی؛تبریز،1373، (به تصویر صفحه مراجعه شود) ص 152[بیرینجی جلد].
6.کتاب دده قوقورد؛باکو،یازیجی،1988،ص 224[به الفبای کریل].
7.نغمه لی داستانلار،عندلیب اهری؛تبریز،ساحل،1368،ص 87 و 88.
8.آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی،ص 250.
9.نغمه لی داستانلار،ص 13.
10.اثر لری،ص 163.
11.آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی،ص 252.
12.بوتور پاقلی یام،ص 62.
13.اثر لری،ص 192.
14.آذربایجان معاصر عاشیقلاری،ح.فیض اللهی وحید؛تبریز،یاران، 1369،ص 221.
15.همان،ص 51.