عاشیق یا آشیق

عاشیق یا آشیق کیست

ashiqlar-a

تاکنون در کشور ما «عاشیق ها» به گونه‏ ای شایسته شناسانده‏ نشده‏ اند. «عاشیق» در بسیاری از کتابها و مقالات با تعابیر نادرست و نارسایی چون «نوازندهء دوره ‏گرد» و «خواننده دوره‏ گرد آذربایجانی» معرفی می‏شود، حال آنکه عاشیق، هنرمندی است که در شاعری، آهنگسازی، نوازندگی، خوانندگی‏ و داستانسرایی استادی دارد. عاشیق می‏تواند فی البداهه در هر یک از این زمینه‏ ها هنرنمایی کند. ابزار موسیقی عاشیق، نوعی ساز زهی هفت تار است که امروزه با نام «ساز» شناخته‏ می‏شود. عاشیق نمونه برجسته هنرمندی مردمی است که نه تنها در آیینهای گوناگون با ساز و سخنش در میان مردم حضور می‏یابد، بلکه در مبارزه‏ ها و خیزشهای حق جویانه نیز به تشویق‏ مردم می‏پردازد. در کتاب دده قورقود-کهنترین اثر مکتوب‏ ادبیات آذربایجان-عاشیق با نام «اوزان» [Ozan]حضور دارد. دده قورقود که حکیم و دانای ترکان غز است،خود بزرگترین‏ «اوزان»قوم است و عنوان«دده»[ dada ]بیانگر همین پایهء هنری-اجتماعی اوست.
بسیاری «عاشیق» را شکل آذربایجانی کلمه «عاشیق» می‏دانند.امّا محمد حسن تهماسب می‏نویسد: «ریشهء عاشیق‏ (آشیق) واژهء آش است که دیگر در ترکی امروزین به کار نمی‏رود.مصدر آشیلاماق‏[ asilamag ](تلقین کردن،تزریق‏ کردن)از همین ریشه،هنوز هم مستعمل است.»1
بر پایه نظر این پژوهشگر جمهوری آذربایجان،کلمهء«آشوله» [ asula ]که در زبان ترکی ازبکی به معنای ترانه و آهنگ است‏ (نیز«آشوله‏ چی»[ asulaci ]به معنای خواننده)با واژهء «عاشیق»(آشیق)همریشه است‏2. در مراحی از تاریخ، عاشیقها با نامهایی چون وارساق، ایشیق، اوزان و یا نشاق شناخته‏ می‏شده‏ اند. برخی از پژوهشگران پس از مطالعه و بررسی نامهای‏ دیرین «عاشیق»، به این نتیجه رسیده ‏اند که عاشیق برگرفته از کلمه ترکی «ایشیق» (به معنای روشنایی) است. در داستان‏ حماسی «کور اوغلو» می‏خوانیم:
کورا وغلو دئر من عاشیقام‏ عاشیق دئییلم،ایشیغام
asiq dayilim isiqam kor oqlu deyir man asiqam

کور اوغلو گوید:من عاشیقم، عاشیق نه،که ایشیق.

عاشیق به نامهای دیگر در میان اقوام مختلف ترک حضور دارد.

در ترکمن صحرا و جمهوری ترکمنستان «باغشی» [ baqsi ]و در ازبکستان «باخشی» [ baxsi ]یا «جیرچی» [ jirci ] نامیده می‏شود.امّا در کشور ترکیه نیز با نامی که در ایران و جمهوری آذربایجان بدان شناخته می‏شود معروف است‏ (البته به گویش استانبولی): «عاشیک» [ asik ].
امّا واقعیت انکارناپذیر آنکه هنر عاشیقی در هیچ نقطه‏ای از جهان به اندازه ایران و قفقاز اصالت خود را حفظ نکرده است. عاشیق در میان ایل و قبیله‏ اش احترام بسیاری دارد. مردم ساز و سخن او را مقدّس می‏شمارند و بزرگ می‏دارند. در کتاب دده‏ قورقود و منظومه‏ ها و داستانها عاشیقی، این قداست در هاله‏ ای‏ از افسانه بیان می‏شود. در گذشته، عاشیقها هنر خود را یک الهام‏ آسمانی می‏دانستند و افراد ناشایست را راهی به جرگه آنان‏ نبود. «عاشیق علعسگر» (1821-1926 م.) ویژگیهای بایسته عاشیق را چنین برمی‏شمارد:

عاشیق اولوب ترک وطن اولانین‏ ازل باشدان پر کمالی گره کدیر
او توروب دور ماقدا ادبین بیله‏ معرفت علمیندن دولو گره کدیر
آنکه عاشیق می‏شود و زاد بومش را ترک می‏گوید،
باید از ازل اهل کمال باشد و آداب‏دان؛
و از دانش و معرفت سرشار.
خلقه حقیقتدن مطلب قاندیرا، شیطانی اؤلدوره،نفسی یاندیرا،
ائل ایچینده پاک او تو را،پاک دو را دالیسینجا خوش صدالی گره کدیر
(به تصویر صفحه مراجعه شود) حقایق را به مردم بفهماند،
شیطان را از میان بردارد و نفس را بسوزاند.
در میان مردم به پاکی و نیکنامی شناخته شود،
و…خوش صدا باشد.
چنین عاشیقی را «حق عاشیقی» (عاشیق حق یا عاشق حق؟) می‏گفته‏ اند.ساز و سخن «حق عاشیقی» معجزه آفرین بوده‏ است. به خواست وی درناها در آسمان از پرواز باز می‏ ایستاده‏ اند، غل و زنجیرهای دلیران گرفتار باز می‏شد و…
در داستانهایی چون اصلی و کرم، عالی خان و پری، عاشیق‏ غریب و شاه صنم، شعر عاشیقی پویاترین گونهء شعر شفاعی ترکی‏ است. با آنکه انواع دیگ شعر شفاهی تکی اکنون فقط در حوزهء پژوهشهای فولکورشناسی بررسی می‏شوند، اما شعر عاشیقی‏ همچنان با توان و تحرکی بسزا در جامعه حضور دارد و حتی شعر رسمی نیز از آن تأثیر گرفته است؛ به طوری که بیشترین‏ نمونه‏ ها شعر معاصر ترکی در قالبهای شعر عاشیقی سروده‏ می‏شود.
گرچه آنان که ادبیات شفاهی -بویژه شعرها- را به یادگار گذاشته‏ اند برای ما نشناسند، امّا نام سرایندگان بیشتر شعرهای‏ عاشیقی بر اکنونیان معلوم است. شاید دلایل اصلی آن آوردن‏ تخلص عاشیق در مصراع پایانی شعر و حضور هنری عاشیق در جامعه باشد. عاشیق فقط سرایندهء شعر نبوده، بلکه تا پایان عمر شعرهایش را با ساز خود برای مردم اجرا می‏کرده است. این‏ حضور مداوم باعث می‏شد آوازهء عاشیق همراه شعرش دهان به دهان و سینه به سینه بگردد و در یادها ماندگار شود. گرچه نام‏ آفرینندگان شعر عاشیقی از گذشته‏ های دور در یاد تاریخ مانده‏ است و گرچه برخی از شاعران کلاسیک نیز در قالبهای شعر عاشیقی سخن‏ سرایی کرده‏ اند، امّا نباید در اینکه شعر عاشیقی‏ شاخه‏ای از شعر شفاهی است، تردید کرد. اشعار عاشیقی، که‏ اینک به صورت کتاب با ذکر نام سراینده انتشار یافته‏ اند،اغلب‏ سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و تا روزگار ما به‏ حیات خود ادامه داده است. شعر عاشیقی، مانند انواع دیگر ادبیات شفاهی در جریان انتقال سینه به سینه، مسیر طبیعی تکامل‏ را طی کرده و در گذر زمان صیقل و جلا یافته است. راز لطافت‏ و تازگی این نوع شعر در همین نکته است. به دیگر سخن: شعر عاشیقی متناسب با حال و هوای جوامع انسانی در ادوار مختلف‏ دگرگون شده و همگام و هماهنگ با زمان به پیش تاخته است. از این رو هنوز هم‏ساز و سخن عاشیق،فرّ و شکوه دیرینه‏اش را داراست.
همان‏گونه که پیشتر اشارت رفت،شعر عاشیقی در انحصار عاشیقها نماند و به تدریج حوزهء نفوذ آن گسترش یافت؛ به گونه‏ای که بسیاری از شاعران کلاسیک و معاصر بدین سبک‏ و سیاق شعر گفته‏اند.
از متقدمان، شاعران بزرگی چون یونس امره، قاضی‏ برهان الدین، احمد یسوی، سید عماد الدین نسیمی، شاه اسماعیل‏ صفوی (خطایی) و سید ابو القاسم نباتی، آثاری به شیوهء شعر عاشیقی دارند.
درخشانترین دورهء تاریخی شعر عاشیقی، دورهء سلطنت شاه‏ اسماعیل صفوی است. توجه شاه اسماعیل صفوی (متخلص به‏ خطایی) به گسترش شعر و ادب ترکی، باعث شد شعر عاشیقی‏ که از نظر موسیقی و زبان اصالت بیشتری داشت، متداول شود. این اصالت پیامد زبانی ساده، روشن و در عین حال زیبا و وزنی‏ هیجانی است.
در دوره‏های بعد، توجه به شعر عاشیقی شکل جدیدترین به خود گرفت. نباید فراموش کنیم که درخشش شعر معاصر آذربایجان‏ (بویژه در جمهوری آذربایجان) در پی رویکرد شاعران این سامان‏ به کالبد شعر عاشیقی -بویژه گرایلی- بود.شعر عاشیقی برخلاف‏ شعر رسمی کلاسیک ترکی که در دایرهء مضامینی عشقی و عرفانی‏ محدود مانده بود، از تنوع و توسّع موضوعی فراوانی برخوردار بود.موضوعهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی، عرفانی، عاشقانه، حکمی و اخلاقی همواره مورد توجه عاشیقهای ژرف‏اندیش و نازک خیال بود.
شعر عاشیقی به انواع مختلف تقسیم شده است. البته این‏ تقسیم‏ بندی معیار واحدی ندارد.گزینش بعضی از گونه‏ ها بر اساس وزن و قالب، بعضی بر اساس به کارگیری نوعی صنعت‏ بدیعی و برخی دیگر به لحاظ مضمون و محتواست. البته‏ تداخل گونه‏ ها در این تقسیم ‏بندی گزیرناپذیر خواهد بود.

1.گرایلی‏[ garayli ]

این نوع شعر،سه تا پنج بند (یا بیشتر)دارد و هر بند از چهار مصراع هشت هجایی تشکیل می‏شود.در بند اول فقط مصراعهای‏ دوم و چهارم هم قافیه است و در بندهای بعدی قافیهء مصراعهای‏ اول،دوم و سوم یکی است و مصراعهای چهارم هر بند با مصراع‏ دوم و چهارم بند نخست هم قافیه است.در ضمن مصراع چهارم‏ بندها معمولا حکم مصرع ترکیب یا ترجیع را دارد و به گرایلی‏ شکل ترکیب بند یا ترجیع بند می‏دهد. گرایلی از نظر موسیقایی‏ روانترین و رقصانترین وزن را دارد.
از گونه‏ های گرایلی می‏توان به جیغالی، ساللاما، نقراتلی، مروت، الف لام، قایتارما و دیل دؤنمز اشاره کرد. (پرداختن به‏ انواع فرعی، نیازمند پژوهشی گسترده ‏تر است و در مقاله‏ای چند صفحه‏ای نمی‏گنجد.)
یک گرایلی از داستان حماسی«کوراوغلو»:
قیر آتیم کیشنه ییب گیرر،
آتیلار میدان باشینا.
قیلینچ چکیب دلیلریم.
اود الر دوشمان باشینا.

«قره‏آت»من شیهه‏ کشان
وارد میدان می‏شود
پهلوانان تیغ از نیام برمی‏کشند
و بر سر دشمن شراره می‏بارند.
گر گیریشسم چال‏ها چالا،
قوش قورخودان قاناد سالار [ر]،
چکیب اوچردارام قالا،
بگ، پاشا، سلطان باشینا.
اگر پای در میدان بگذارم،
پرندگان از بیم،پر و بال فرو می‏ریزند.
دژها و قلعه‏ها را
بر سر خان و پادشاه و سلطان ویران می‏کنم.
یاخشی أر،یاخشی آت مینر،
اورتادا گؤسترر هنر،
آتیلاندا نیزه شش پر،
فالدیرار قالخان باشینا3.
قهرمان خوب،بر اسب خوب سوار می‏شود
و در عرصهء نبر هنر خویش را می‏نمایاند.
و در برابر نیزه‏ها و تیرهای شش پر
سپر بر سر می‏گیرد.

2.قوشما[ qosma ]

قوشما رایجترین گونهء شعر عاشیقی است و همچون گرایلی‏ سه بند یا بیشتر دارد و شیوهء قافیه‏ بندی آن معمولا همانند گرایلی‏ است؛ اما مصراعهای آن یازده هجایی است. قوشما نیز انواع‏ گوناگونی چون قوشا یارپاق (دو برگه)، گوللو (گلدار)، مستزاد و آیاقلی (پادار) دارد. نمونه ‏ای از قوشا یارپاق، از عاشیق عزیز شهنازی:
ای وطن! قونیواندا ازلدن منی، بسله دین ایستکلی آنالار کیمی،
قان آغلارام سندن دو شسم ایراغا، آنادان آیریلان بالالار کیمی.
ای وطن از ازل مرا در بر خویش پروردی
-همچون مادری مهربان-
دور از تو از چشمهایم خون خواهد بارید
-همچون کودکی دور از مادر-.
من سنه اؤلادام،سن منه آنا،
قویمارام قونیونا بایقوشلار قونا.
خائینی،قولدورو بویارام قانا
داغلارا،آچیلمیش لالالار کیمی.
من فرزند توام،تو مادر من،
نمی‏گذارم بومان بر سینه‏ات بنشینند.
متجاوزان را به خون می‏کشم.
چون آلاله‏های کوهستان.
یوردوم قوجاماندیر،وطنیم تمیز
«عزیز»م آییق دیر یا تماز اؤلکه میز
اوجادیر،یاد اللر یئتیشمز هرگز
گؤیره اوجالان قالالار کیمی‏4.
بوم و بری کهن دارم و میهنی پاک
من«عزیز»م،سرزمین هماره بیدار
سرزمینم چنان در اوج، که دست بیگانه‏ای بدان نمی‏رسد
-چون دژهای سر به فلک کشیده.-
«قوشا یارپاق قوشما»،اینک به پرکاربردترین قالب شعر آذربایجان تبدیل شده است. این قوشما، چهار پاره‏ ای است که‏ مصراع اول آن با سوم هم قافیه است و مصراع دوم آن با چهارم.

3.تجنیس

همانگونه که از نامش پیداست، در این نوع شعر که بیش از
سه بند است، قافیه‏ ها از جناس برخوردارند. تجنیس اوج مهارت‏ و استادی عاشیق به شمار می‏آید.اگرچه تجنیس گونه‏ای از شعر عاشیقی شناخته می‏شود،امّا در واقع آرایه‏ای بدیعی است که گاه‏ درقالبهای دیگر شعر عاشیقی هم نمود می‏یابد،با این تفاوت که‏ در اینجا صنعت جناس در قافیه‏ ها می‏آید. قربانی، خسته قاسم، عاشیق عالی، عاشیق علعسگر، ملا جمعه و حسین بوزالقانلی از استادان بنام این نوع شعرند.جیغالی، آیا قلی، دوداق دگمز و حرف اوستو از گونه‏ های تجنیس به شمار می‏رود.
در تجنیس زیر،کلمهء «یابی» در مصراع چهارم هر سه بند قافیه است، امّا در بند نخست به معنای «می‏فشاند» است،در بند دوم به معنای «تابستانش» و در بند سوم به معنای‏ «کمانش». اگر قافیهء «یایی» را همراه ردیف آن (نور) در نظر آوریم، کلمهء «یایینیر» (می‏گریزد-در اینجا) در مصراع دم بند یک نیز در دایرهء جناس ره خواهد یافت.افزون بر این، در قافیه‏ های سه مصراع اول بند دو، صنعت جناس به کار رفته‏ است؛مصراع اول: همدردی (همدردش)، مصراع دوم: هم دردی‏ (هم درد را)، مصراع سوم: همدردی (همدرد را). و در قافیه‏ های‏ سه مصراع اول بند سوم نیز،مصراع اول: یاراتار (-یارادار، یعنی می‏آفریند)، یارآتار (یار ترک می‏گوید)، یارآتار (یار می‏اندازد،…پرتاب می‏کند) جناس دارد. تجنیس زیر،سرودهء خسته قاسم است:
بیر گؤزه لین جمالینا مایلم،
نه مدّت دیر گؤزه‏ل مندن یایینیر.
من قوربانام آغ اوزونده او خالا،
زنخدانین شعله گاهی یایی نور.
شیفتهء جمال زیبارویی هستم،
که سالهاست از من می‏گریزد.
فدای آن خالش بر چهرهء سفید.
و شعله گاه زنخدانش که نور می‏افشاند.
خسته کؤنلوم یار بسله میش،همدردی،
درد بیلمزه دئمک اولماز هم دردی،
بیرایگیدین یاخشی اولسا همدردی،
قیشی نوردور،یازی نوردور،یایی نور.
دل دردمندم برای خود همدردی آفریده‏ست
با کسی که درد را نمی‏فهمد نتوان شرح درد گفت
دلیری که همدرد خوبی دارد
زمستانش نور است،بهارش نور،تابستانش نور.
«خسته قاسم»بولز گینی یاراتار،
چتین گونده،چتین سنی یار آتار،
اوزچئویرسه،مژگان او خون یار آتار،
الی نور دور،اوخو نور دور،یایی نور5.
«خسته قاسم»این سرود را ساز می‏کند
در روز سخت یار تو را تنها نگذارد
اگر روی برگرداند،تیر از مژه اندازد
دستش نور است،تیرش نور،کمانش نور.

4.استاد نامه

استاد نامه‏ ها شامل پند و اندرزهایی در بی ‏اعتباری دنیاست. نخستین نمونه‏ های استاد نامه را می‏توان در کتاب دده قورقود یافت. «دده قوقورد» پیش از دعای پایانی هر داستان، استاد نامهء کوتاهی می‏آورد. استاد نامه‏ های دده قورقود فرق چندانی با یکدیگر ندارند.
هانی دئدیگیم بگ،ارنلر؛ دنیا منیم دیر دئینلر؟
اجل گلدی یئر گیزلتدی، فانی دنیا کیمه قالدی؟
گلیملی-گئدیملی دنیا، سون اوجو اؤلوملو دنیا،
ان نهایت،اوزون یاشین‏ سونو اؤلوم،آخری آیریلیق‏6!
کجا رفتند آن بزرگان و دلیران…؟
همانان که دنیا را از آن خویش می‏پنداشتند.
اجل فرا رسید و زمین پنهانشان کرد.
دنیای فانی برای چه کسی باقی مانده است؟
دنیای پر رفت و آمد
دنیایی که جز مرگ پایانی ندارد.
سرانجام،عمر دراز را هم
مرگ پایان است و…جدایی.
امروزه استاد نامه همچون براعت استهلال پیش از نقل‏ داستانهای عاشقانه بیان می‏شود.

5.دئییشمه‏[ deyisma ]

دئییشمه یا مناظره نوعی شعر است که شکل سؤال و جواب یا گفت‏وگو دارد. تفاوت دئییشمه با صنعت سؤال و جواب (در بدیع) آن است که در دئییشمه نام گوینده یا کلمهء «گفت» در متن شعر نمی‏آید، بلکه به طور جدا و خارج از وزن و معنای شعر، بالای هر بند می‏آید. در دئییشمه بند اول از زبان یک عاشیق یا شخصیت داستانی است و بند دوم از زبان طرف مقابل، و این‏ شکل یکی در میان ادامه می‏یابد. از مناظرهء «عالی خان» و «پری خانم»:
عالی خان:
سحر-سحر بیر اوو چیخدی قارشیما کؤنول سئودی سنین کیمی مارالی
اوزون ماه تابان،جمالین گونش‏ ائله بیلدیم یئرین،گؤیون قرالی
سحر گاه به شکاری برخوردم‏ و به آهویی چون تو دل سپردم
رخت ماه تابان،آفتاب رخشان‏ گویی زمین و آسمان تیره و تار شد
پری خانم:
باشینا دؤندویوم آی جوان اوغلان‏ کؤنلوم درد الیندن اولوب یارالی
گئجه-گوندوز من ائیله رم آه و زار گلمه ییر،صبریمن اصلا قرالی‏7
من به فدایت!
دلم زخمپوش درد است
روز و شب در آه و فغانم
روز و شب در آه و فغانم
دیگر صبر و قرار از کف داده‏ام.

6.مخمّس

هر بند «مخمّس» از پنج مصراع 16 هجایی تشکیل می‏شود. برای آنکه مصراعها زمان اجرا نفس‏گیر نباشد، معمولا هر مصراع‏ به دو بخش تقسیم می‏شود و بدین‏سان هر بند به جای پنج مصراع، ده مصراع دارد. «ملاّ جمعه» بزرگترین استاد مخمّس است:
ناگاهان گؤردو گؤزوم‏ سن تکی انسانی پری؟
حوریسن،ملکه سن‏ جنتین غلمانی پری
یارالا مرهمیسن‏ دردلرین درمانی پری
گؤزللر سرداریسان‏ محبور بلارین خانی پری
شاه کیمی تاختا چیخیب‏ ائدرسن دیوانی پری‏8.
ناگاه نگاهم به تو افتاد
و انسانی چون تو را دیدم ای پری!
تو فرشته‏ای آیا یا حوری بهشتی،ای پری؟
مرهم زخمهایم‏ درمان دردهایم تویی،ای پری!
پادشاه خوبان‏ شاه دلبران تویی،ای پری!
چون پادشاه بر اورنگ‏ سلطنت می‏کنی ای پری!

7.وجود نامه

در «وجود نامه» شرح مراحل خلقت و زندگی انسان به رشتهء نظم کشیده می‏شود. بیشتر یازده هجای است (مانند قوشما) و گاه در وزن گرایلی هم سروده می‏شود. اینک پاره‏هایی از یک‏ وجود نامه از خویلو وارتان:
…بیر یاشیندا بیر خیلی جه ایرییدیم‏ یاش یاریمدا دؤرد آیاقلی یئریدیم
کیلیمده،حصیرده،قیچیم سورو دوم. نه اؤیوده باخدیم،نه یالوارانا9…
در یک سا لگی کمی بزرگ شدم
در یک و نیم سالگی چهار دست و پا راه رفتم
خود را روی گلیم و حصیر کشیدم
نه به پند و نصیحت گوش می‏دادم نه به التماس…
-دیوانی قدمت بیشتری دارد و هر بند دیوانی چهار مصراع‏ پانزده هجایی است (گاه با تقسیم مصراعها،8 مصراع می‏شود). یک بند از دیوانی «قرآن بیزیم» (قرآن از آن ماست) سرودهء «خسته قاسم»:
ابتدادن روز ازل‏ ایلقار و ایمان بیزیم
دین بیزیمدیر،مذهب بیزیم‏ یول بیزیم،ارکان بیزیم.
اسلامیده،شرط اولونموش‏ نازل قرآن بیزیم.
رهنمادی،راه حقّه‏ رسول یزدان بیزیم‏10!
از روز ازل

9.تصنیف

در «تصنیف» هر بند از چهار مصراع پنج هجایی تشکیل‏ می‏شود (و گاه از پنج مصراع چهار هجایی). تصنیفها زبانی ساده‏ و شیرین دارند. شمار بندها در این نوع شعر آزاد است. بنگرید به این تصنیف یونس امره شاعر و عارف سدهء هشتم هجری:
قدیم یای اولدو باغریم ضای اولدو
ایشیم وای اولدو عشقین الیندن
*
دینله زاریمی‏ وئردیم سریمی
آتدیم عاریمی‏ عشقین الیندن‏11.
قدم کمان شد
جگرم خون شد
کارم اندوه و آه شد
از دست عشق
*
مویه‏هایم را بشنو
سر خویش در باخته‏ام
از ننگ و نام در گذشته‏ام
از دست عشق…

10.قیفیل بند[ qiflband ]

«قیفیل بند» یا«باغلاما» [ baqlama ] همان لغز یا معمای‏ منظوم است که عاشیق در مجالس برای حاضران و یا در مناظره‏ برای عاشیقی دیگر می‏خواند و پاسخ می‏خواهد؛ مانند لغز «سماور» از عاشیق عزیز شهنازی:
باشینا قویدوراز بولوردان تاجی،
کیمسه یه باش ایمک یوخ احتیاجی،
گدا،سلطان-اهمی اونون محتاجی،
«عزیزم»کیم بیلسه من اونا قوربان‏12.
بر سرش تاج بلورین نهاده
نیازمند نیست تا پیش کسی سر خم کند
همه-چه گدا و چه سلطان-محتاج اویند
«عزیز»!هر که پاسخ را بداند،من فدای او!

11.حربه-زوربا

«حربه-زوربا» (تهدید و ترغیب) در حقیقت نوعی دئییشمه‏ است که در آن عاشیقها ضمن مناظره، یکدیگر را تهدید می‏کنند. «حربه-زوربا» یادآور رجزخوانیهای میدان نبرد است. نمونه‏ای از حربه زورباها،میان لزگی احمد (از عاشیقهای‏ داغستان) و خسته قاسم:
*لزگی احمد:
اوزاق ائللردن گلیبسن
چوخ کج خیالا دولوبسان
احمده دچار اولوبسان
قاچارسان ایرانا بالله
از دیاری دور آمده‏ای
با خیالی کژ در سر،
در چنگ احمد گرفتار شده‏ای
باللّه به ایران خواهی گریخت
*خسته قاسم:
قاسیمام گلدیم ایراندان،
چو خلارین سالمیشام جاندان،
هامیسین گئچیرتدیم ساندان
بیهوده خیالین نه دیر13؟
قاسسم از ایران آمده‏ام
بسا عاشیقها را از نفس انداخته‏ام
همه را از دم تیغ ساز گذرانده‏ام
چه خیال بیهوده‏ات در سر است!
***
شعر عاشیقی به عنوان یکی از شاخه‏ های شعر بومی‏ آذربایجان، از چنان گستردگی برخوردار است که در چند صفحه‏ نمی‏توان به گونه‏ای شایسته بدان پرداخت.با آوردن پاره‏هایی از اشعار دو عاشیق معاصر ایران،این مقاله را به پایان می‏بریم:

عاشیق قشم جعفری:

سینیق کؤنوللرین قلبینی هؤردو
مطلب ایسته یه نین مرادین وئردی
آللاهین اذنیله معراجدا گؤردو
محمد المصطفی نی گؤزلرین‏14  دلهای شکسته را مرهم نهادند
آرزومندان را به کام رساندند
و در شب معراج-به اذن خدا- حضرت محمد مصطفی(ص)را دیدند
-چشمانت.
@عاشیق علی فیض اللهی وحید:
سسین گلدی دده قورقود
اولدون منه آرخا-اومود
سینم اوستن اؤتدو بولود
گؤزلریمدن سئل آتلاندی
آرزولاریم قاناد لاندی‏15
صدایت را شنیدم،دده قورقود!
حامّی و امید من شدی.
ابرها از روی سینه‏ام گذشتند،
و آرزوهایم به پرواز درآمدند.
@پانوشتها:
1-2-آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی،پ.افندی؛باکو،معارف،1992، ص 237[به الفای کریل‏].
3.کوراوغلی؛بی‏تا،بی‏نا،ص 157[به الفبای فارسی‏].
4.بوتور پاقلی یام،شهنازی:تبریز،نشر فرهنگ،1369،ص 130.
5.اثر لری،خسته قاسم،به کوشش:حسین سیّاحتی؛تبریز،1373، (به تصویر صفحه مراجعه شود) ص 152[بیرینجی جلد].
6.کتاب دده قوقورد؛باکو،یازیجی،1988،ص 224[به الفبای کریل‏].
7.نغمه لی داستانلار،عندلیب اهری؛تبریز،ساحل،1368،ص 87 و 88.
8.آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی،ص 250.
9.نغمه لی داستانلار،ص 13.
10.اثر لری،ص 163.
11.آذربایجان شفاهی خلق ادبیاتی،ص 252.
12.بوتور پاقلی یام،ص 62.
13.اثر لری،ص 192.
14.آذربایجان معاصر عاشیقلاری،ح.فیض اللهی وحید؛تبریز،یاران، 1369،ص 221.
15.همان،ص 51.

درباره امیر تقی پور

امیر تقی پور، فوق لیسانس زمین شناسی اقتصادی هستم. (مدیر وب سایت) ........ ایمیل من: amirahare@gmail.com - سایت: www.aharri.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

لطفا به سوال امنیتی جواب دهید * Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.

برای درج شکلک روی آن کلیک کنید

SmileBig SmileGrinLaughFrownBig FrownCryNeutralWinkKissRazzChicCoolAngryReally AngryConfusedQuestionThinkingPainShockYesNoLOLSillyBeautyLashesCuteShyBlushKissedIn LoveDroolGiggleSnickerHeh!SmirkWiltWeepIDKStruggleSide FrownDazedHypnotizedSweatEek!Roll EyesSarcasmDisdainSmugMoney MouthFoot in MouthShut MouthQuietShameBeat UpMeanEvil GrinGrit TeethShoutPissed OffReally PissedMad RazzDrunken RazzSickYawnSleepyFemaleMaleHeartBroken HeartRoseDead RosePeaceYin YangUS FlagMoonStarSunCloudyRainThunderUmbrellaRainbowMusic NoteAirplaneCarIslandAnnouncebrbMailCellPhoneCameraFilmTVClockLampSearchCoinsComputerConsolePresentSoccerCloverPumpkinBombHammerKnifeHandcuffsPillPoopCigarette